هستیَم خــــــــداست...
پنجره ی آیینه ها رو به تو باز است وقتی طلوع مهربانیت بی غروب است...
و سکوت سرد زمستان، نغمه ی آهنگین چهار راه نزدیکِ "من"- "تو"- "تو" و "من" است.
آخر میدانی؟
راه ها ختم میشوند به تو و گرهِ امیدهای بسته به درگاهت در نهایت
نا امیدی، باز میشوند وقتی که زمزمه ی دل ها، تو باشی...
وقتی که موج عصیان دریای قلب، در ساحل آرامشت محو شود، ترس از غرق شدن
هیچ کسی را فرا نمیگیرد...
ای غریق نجات رویاهای سر بسته ی نافرجام قلب ها!
خدای مهربانم!