✿ پـنجـــــره ای رو بـــه خــــــدا ✿

عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست پرستش راه تسکینه ؛ پرستیدن تجارت نیست

نماز

پنجره ها را باز میکنم و به دنبال تک ستاره ی پر نور قبله می گردم...

خدایا! می خواهم در راستای نمازم مدت ها سجده کنم...

به پاس مهربانی تمام نشدنیت...

صدای دل نواز اذان می آید...

به وضوح خنکی نسیمی که آرام گرد و غبار صورت را می شوید...

یا شاید هم به وسعت روشنایی آفتاب درخشان!

اما... چرا نمیشنوند این نوای کوتاه صداقت را؟

یا نمیابند خود را در امواج خروشان "بی فهمی ها"

و همواره در راه تاریک خود بدنبال کور سویی دست انداز می گردند!

بلکه در میان جاده ی بن بستشان،زیر نور چراغ قرمز، دل خوش شوند به رسیدن!

قلب، همان محوطه ی صغیر بزرگ که خدا را در خود جای داده...

به نمازی می تپد و به دعایی امیدوار میشود...

ای انسان! خود را دریاب قبل از اینکه ثانیه ای دیر شود...

 

 

 

 

 

[ دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:, ] [ 10:47 ] [ محیا ] [ ]

بهشت

"سالها دل طلب جام جم از ما میکرد / وانچه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد"

 

خدای من! فرشتگانی که برای مراقبت از من فرستادی،

این بار مسیری را نشانم میدهند که ختم میشود به تو...

و رازی را به من میگویند، که تعریفش را از خودم شنیده بودند!

زندگی، دری ست که میان دوراهی قرار دارد...

به هر طرف که اشاره کنی، باز میشود...

 

 

 

ادامه مطلب را همراه من باشید...

 

 


ادامه مطلب
[ جمعه 8 آذر 1392برچسب:, ] [ 11:52 ] [ محیا ] [ ]

انتظار

امروز بر تخت بی کسی ام جلوس کن و با قلب تنهایم یکی باش

که با تو به جشن اولین روز رویاهای زیبا خواهم رفت

سر بتابان تا ببینی در این خط انتظار به بیهودگی میروم...

دیروزمان به انتظار گذشت...

امروزمان به التماس و...

فردایمان به اعتراف که حق ما از زندگی فقط انتظار بود و انتظار...

" نوشته ی بهترین دوستم: فریبا "

[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 10:28 ] [ محیا ] [ ]

پ مثل پدر

گام هایم از روی افتخارند و یافتن مکانی برای ایستادن،با حضور تو ساده است...

کوه ها،ایستادن را از تو آموختند و آشیانه ها، از تو امنیت را...

چه مجموعه ی جالبیست " پدر به همراه مادر"

خدایا... عمری پر از برکت و سلامتی به تمام پدر و مادرهای دنیا ببخش...

پدرم... متن ها با حضور تو رنگ میگیرند و شادی ها با وجود تو تکمیل میشوند...

و خانه ها با بودن تو میخندند...

 

 

[ شنبه 2 آذر 1392برچسب:, ] [ 17:56 ] [ محیا ] [ ]

مادر

                                             میم - الف - د - ر

چهار واج زیبا،که عاشقانه به هم گره خورده اند و خیر خواهانه، به تو

می آموزند درس زندگی را در بزرگ ترین دانشکده ای بنام "قلب"...

واژه ها را که ردیف میکنم،ذهنم می ایستد از هر حرفی...

و دستانم نشانه گیر خوبیست برای رونویسی از محبتت...

آخر میدانی؟ چشمانت امید بخش چشمانم...

و دستانت، هدایت گر قدم در هر راهیست...

چگونه بنویسم از تو... که تمام رُز های بهشت در زیر پایت همچون علف بی ارزش است...

نامت را که به زبان می آورم، تمام دکلمه ها پر میشوند از طعم عاشقی

و تمام نفس ها، بند می آیند از عطر مهربانیت...

مادر مهربانم...دوستت دارم

"تقدیم به تمام مادر های دنیا مخصوصا مادر مهربان خودم"

 

 

 

 

[ شنبه 2 آذر 1392برچسب:, ] [ 11:20 ] [ محیا ] [ ]

آسمان

کاش بجای هر غیبتی، صحبت از پاکی بود...

تا صدای بلند سکوت، همه جا را پر میکرد...

کاش سازهایمان کوک شده ی دست خدا باشند...

و حرف هایمان انعکاس مشعلی از جنس پاکی...

مینشینم و به آسمان بی انتها خیره میشوم...

چه آرام میبارد،حال آنکه صدای ابرها امانش نمیدهند...

و چه ساده طوفان به پا میکند با آنکه هیچ قصدی ندارد...

میگویند:امیدت را که از دست دادی، به آسمان فکر کن...

آخر میدانی؟ قرن ها ایستاده میبارد و سکوت میکند...

اما...خیس نمیشود

 

 

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:31 ] [ محیا ] [ ]

جمعه (پست ثابت)

دهکده ای میسازم از یک خشت و چند هزار شمعدانی خشک...

دلم به انتظار غروب نشسته تا بهانه ی دلتگیت را تقصیرش گذارم...

ایام که میگذرد،دلخوشم به جمعه!

دلخوشم به غروب دلگیری که به انتظار تو نشستن را برایم "دلباز" میکند.

دلخوشم به طعم طلوعی که دوان دوان، غروب می کند...

کاش هر روز جمعه بود...

تا حساب سالهای غیبتت، از دستم در میرفت...

اکنون سال شمار روزهایم شده است: جمعه ی هفته ی بعد تا...

 

 

ادامه ی مطلب را با من همراه باشید...

 


ادامه مطلب
[ یک شنبه 26 آبان 1392برچسب:, ] [ 9:32 ] [ محیا ] [ ]

یا حسین غریب(ع)

کاش میشد همه شب ها،شب عاشورا بود...

خدایا صدایت میکنم به امید بارانی که دل سیرابم را

"تشنه" کند...

صدای ساز زیبای اذان می آید...

میخواهم ساعت ها در آسمان تاریک دلم،"شب گردی" کنم

تا که تسکین دل پر سوزم و گدازم باشد...

عاشورا،روز ایثار است

روز اسارت...شهادت...

روز تشنگی و بی کسی...

روز غریبی که غریبانه دالان دل هر انسانی را فتح کرد...

[ پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:, ] [ 18:58 ] [ محیا ] [ ]

یا باب الحوائج

روز شهادت حضرت ابولفضل عباس (ع) بر همه ی شیعیان و دوستداران آن حضرت تسلیت.

امروز روز تاسوعاست...

بیایید دعا کنیم برای هر کسی که ناتوان از دعا کردن است...

برای هر کسی که بیماری دارد، مشکلی دارد...

به باب الحوائج << دروازه ی حاجات>> توسل کن

میخواهم متحیر "وفا" بمانم...

میخواهم بنشینم سالها بر تاسوعا و عاشورا گریه کنم...

میخواهم بخوانم درس بزرگی را که آموزگارش علمدار،ساقی بی دست باشد

دلم میسوزد از خواری که به پایش رفته...

وای به حال زینب... تن بی سرش را دیده...

 

[ چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:, ] [ 10:11 ] [ محیا ] [ ]

آینه

به آخر جاده نگاه کن!

میتوانی سراب محبت را ببینی که چگونه ترا باز خواست میکند!

حال به اول جاده برگرد...

تصویر خود را در نمودار دیوار کلبه ات طراحی کن...

خواهی فهمید...چه سخت است این که خود را بشناسی!

"<<این دسته از مطالب طرفدار ندارد>>"

اما من مینویسم نه به امید مردم... مینویسم تا شاید حتی یک انسان

باز گردد به خودی به معنای انسانیت..

در آینه به خود نگاه کن...             آیا شکست؟؟؟

[ سه شنبه 21 آبان 1392برچسب:, ] [ 11:24 ] [ محیا ] [ ]