ایــــنجـــا
شنیدی صدایش را ؟
چهار سوقش لرزید ...
دلم را میگویم !
معبودم ...
اینجا حرف که از تو باشد، قفل می شوند دهان ها !
اینجا موضوع که تو باشی، کتاب می شوند نگاه ها !
آدم کجایی ؟...
اینجا همین " حــــوّا " را کم دارد ...
سیب نمی خواهم ...
سال هاست خشکیده آن درخت سیبی که از بهشت آورده بودی ...
اینجا تک بهشتی ست که با دوزخ پیوند خورده ...
اینجا هر روز جمعه است ...
اینجا طواف میدهند پیشوند شنبه ها را ...
آخر میدانی ...
آقا هنوز نرسیده ...
اینجا دور و نزدیک است !
ثبت احوال نامش را " زمین " گذاشته ...
اگر نه من به آن میگویم: اینجا !